یکی بود که هنوز هم هست!
بیشتر بخوانید
به گزارش موج رسا; خبرنگاری نه اینکه یک شغل باشد که با آن امرار معاش بتوان کرد بلکه جان کندن تدریجی است که با آن شمع وجود را پیش روی جامعه قرار میدهد تا روشنگری را به قیمت جان خود نثار مردم کند.
ملکناز نجفی خبرنگار موجرسا نیز سالها تمام فکر و ذهن و حتی جان خود را معطوف خبر کرده بود تا در آگاهی بخشی جامعه قدمی بردارد و در این عرصه نیز موفق بود.
ملکناز عاشق کارش بود و عاشقانه نیز در عرصه خبر سالها قلم زد اما روزگار سرنوشت او را به سمت دیگری سوق داد و او عشق را طور دیگر معنا کرد و از وجود خود گذشت.
چراکه اگر زلال باشی، میتوانی از وجودت بگذری و حیات ببخشی به همنوع خودت. داستان عجیبی است اهدای عضو و بخشیدن و گذشتن از ذره ذره وجودت؛ این داستان عشق و دوئلی بین عقل و احساس است که خبرنگار موجرسا با اهدا عضو خود به چند نفر جان بخشید.
اهدای عضو، حكایت مردمانی است از جنس نور؛ نوری كه پروردگارشان به آنها ارزانی كرده تا روشنایی شوند برای راهی تاریك كه به بن بست رسیده و گویی برایشان پایان زندگی اینجاست؛ اما اهدا كنندگان اعضا نمیگذارند مرگ پایان زندگی باشد و نامشان جاودان میشود.
اعضای بدن جوان مرگ مغزی به چند بیمار زندگی دوباره بخشید. جملههایی از این دست كه بارها و بارها بر پیشانی اخبار مینشینند؛ اخباری درآمیخته با غم و شادی.
غمِ از یك سو رسیدن به خط پایان زندگی و شادی نجات زندگیهایی كه تنها به معجزه الهی دل بستهاند و نفسهای به شماره افتاده شان در انتظار پیوند عضوی كه از بد روزگار دستشان از دنیا كوتاه شده و همچون ستارهای درخشان باید نور حیات ببخشند به زندگی دیگران.
در همین راستا 'ملکناز نجفی' مادر جوانی كه تار و پود آرزوهایش را برای در آغوش کشیدن فرزند تو راهیش در هم تابیده بود و شور و حال مادر شدن برای اولین بار نگذاشته بود سرد و گرم دوران بارداری را بچشد تنها مدت کوتاهی لذت شیرین مادر شدن را چشید.
چراکه اجل امان نداد تا چهار دست و پا راه رفتن، ایستادن و دویدن، مامان و بابا گفتن، مدرسه رفتن، دانشجو شدن و عروس شدن فرزندش را ببیند، هنوز فرصت داشت، اما زندگی برای او جور دیگری رقم خورد و در یك لحظه به مرگ مغزی رفت، مرگی كه این بار خبرنگار خوش اخلاق و خوش برخورد موجرسا را تیتر یك اخبار كرد. البته هر سال نام این خبرنگار فعال به دلیل موفقیتهایی که در جشنوارههای مختلف خبری داشت بر زبان میافتاد اما این بار نام او برای همیشه و جوری دیگر جاودان شد.
عجیب روزگاری است؛ این مادر مشتاق، برای گرفتن كارت اهدای عضو بود و در نهایت همین کارت سند اهدای اعضای بدن ملکناز شد.
نمی توانی حس و حال خانوادهاش را درك كنی و هر كاری میكنی بغض امانت را بریده، غم وجودت را فراگرفته است و برای نوشتن چند کلمه دیگر اشک امانت را نمیدهد.
حالا ملکناز یكی از هزاران نام آور اهدای عضوی است كه خاطراتش قابی میشود در زندگی فرزندی که زمان بسیار کوتاه لذت بغل و محبت مادر خود را حس کرد، قابی شده است در خاطر خانواده اش، قابی شده است در خاطره همکاران خبرنگارش که هر بار نامش به زبان میآید اخلاق خوب و نکویش در ذهن تجلی میشود.
داستان اما برای گیرندگان عضو جور دیگری میشود، اینجا شروع یك زندگی است كه با پایان زندگی دیگر رقم میخورد و ملکناز فرشته نجات جانشان میشود.
حالا كه خیران جان بخشیدن زندگی را به تصویر میكشند، راهی هموار شده است كه حكایت از همان زلالی درون انسان دارد و تو را از هر قید و بندی به جهان فانی، آزاد میكند. اهدای عضو؛ تصمیمی كه زندگی دوباره میبخشد.
با این حال در روز خبرنگار نگارنده با این چند جمله خواست بیان کند که نامت برای همیشه در ذهن تک تک فعالان عرصه خبر استان ماندگار خواهد ماند.
زهرا بیات
انتهای خبر/